مهندس عشق خنده | ||
|
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمیدانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریهالمنظر بود…شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمیآمد و از او وحشت داشتند، کودکان از او دوری میجستند و مردم از او کنارهگیری میکردند. قیافه زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود. او که همه را گریزان از خود میدید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که میتوان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او میگریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری مینمود و مردم را از خود دور میکرد.
|
|
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |